موضوع: باران
من باران از هر دیدگاهی بررسی میشوم در ذهن ها خون می شوم بر رگ خسته ی دریا ها از نظر دیدگان فرتوت میشوم عاشق میشوم بر تن کوچه های خمار خیابان ها گاهی در وجود انسان ها آکنده ام بر روی گونه ها آشکارم و گاهی توسط دستمال کاغذی ها شکارم
من باران آری گاهی برای رفع دلتنگی دریا ها می بارم گاهی اوقات ممکن است برای رفع دلتنگی هنجره های مه آلود ابرها ببارم یا بهتر است بگویم بگریم گاهی عاشقانه می بارم گاهی سیل میشوم و گاهی خواننده ی خستگی دشت ها و زیبایی کو هها میشوم .
آری زندگی می تازد هرکسی می بازد قاتل یکیست اما قاتل من خودم هستم زیرا اتحاد خود را بر روی زمین خسته دلهای شکسته آواره میکنم